یا دیوانه می گردد، یا از همه پیشی می گیرد!
به گزارش مهسان بلاگ، اهل هنر باشید یا نه به احتمال زیاد واژه پست امپرسیونیسم را شنیده اید. در این گزارش سعی داریم نگاهی اجمالی به هنرمندان و ویژگی های این جنبش هنری داشته باشیم.
به گزارش خبرنگاران به نقل از دیلی آرت، عبارت پست امپرسیونیسم با نام هنرمندان بسیاری عجین است، اما شاید مشهورترین آن ها ون گوگ خالق تابلو نقاشی شب پرستاره باشد که اغلب به عنوان نقاش مشهور پست امپرسیونیست معرفی می گردد. با این حال، وقتی صحبت از پست امپرسیونیسم به میان می آید، نمی توان از هنرمندان مشهوری همچون پل گوگن، ژرژ سورا و پل سزان غافل شد.
صحبت درباره تفاوت های قابل توجه بین امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم و یا زمان مشخص خاتمه و شروع آن ها بسیار سخت است. تشخیص تفاوت دقیق بین این دو جنبش نیز کار آسانی نیست. حتی هنرمندان مذکور هم خودشان را به عنوان هنرمندان پست امپرسیونیست معرفی نمی کردند.
واژه پست امپرسیونیسم در سال 1910 و پس از مرگ تمام این هنرمندان پدیدار شد. در آن موقع، راجر فرای ـ منتقد هنری اهل بریتانیا ـ نمایشگاهی در گالری گرفتون واقع در لندن را ترتیب داده بود و به واژه ای احتیاج داشت که بتواند آن را به آثار متفاوت این چهار هنرمند ارجاع دهد. او فاصله 1880 تا 1905 را به عنوان بازه زمانی مختص پست امپرسیونیسم مشخص کرد. با این حال جان ریوالد، دیگر منتقد هنری معتقد بود دوره پست امپرسیونیسم از سال 1886 (همزمان با برگزاری آخرین نمایشگاه آثار هنرمندان امپرسیونیست) شروع شد و تا 1892 ادامه یافت.
ون گوگ، گوگن، سورا و سزان با امپرسیونیسم شروع کردند. با اینکه بخش کلی آثار این هنرمندان به امپرسونیسم تعلق نداشت اما استفاده از ویژگی های اصلی این سبک همچون به تصویر کشیدن صحنه های زندگی مدرن، استفاده از رنگ های واضح و طبیعی، استفاده از ضربه های شکسته که به موجب آن رنگ ها آمیخته نشوند و اولویت داشتن به تصویر کشیدن بازی نور به صحت و جزئیات سوژه در آثار بعضی از این هنرمندان دیده می شد.
اما با وجود تمامی موارد، نکاتی وجود داشت که سبب شد آثار این هنرمندان در زمره آثار امپرسیونیسم قرار نگیرد. در جنبش پست امپرسیونیسم یا پسادریافتگری دیدگاه هنرمند نسبت به دنیا پیرامون مهم تر از ظاهر واقعی آن است. در پست امپرسیونیسم ثبت گذرایی لحظه اهمیتی ندارد.
هنرمندان پست امپرسیونیست نمی خواهند واقعیت را کپی نمایند بلکه می خواهند با تفکرات، احساسات، عواطف و تصوراتشان از واقعیت عبور نمایند.
ون گوگ
در آنالیز آثار ون گوگ عبارت من آن چه را که می بینم به تصویر نمی کشم بلکه آن چه را که حس می کنم به تصویر می کشم کاملا مشهود است. این هنرمند برای القای احساسات مورد نظرش نقاشی هایش را با چاشنی تخیل تزئین می کرد و گاهی اوقات از مقدار رنگ زیادی استفاده می کرد که این کار باعث می شد آثارش سه بعدی به نظر برسند.
در نقل قولی از کامیل پیسارو در وصف ون گوگ آمده است: بارها گفتم این مرد یا دیوانه می گردد و یا از همه ما پیشی می گیرد، نمی توانستم پیش بینی کنم که هر دو این اتفاق ها به وقوع می پیوندند.
پل گوگن
گوگن در ابتدا هنرمندان امپرسیونیست را با یک پالت رنگ به چالش کشید. زرد روشن، نارنجی روشن، سبز روشن، آبی روشن و سایر رنگ های غیرطبیعی در نقاشی های او دیده می شد. این رنگ ها به دنیا هنری گوگن رسایی ویژه دادند و دید احساسی گوگن نسبت به آنچه که به تصویر می کشید را برجسته تر کردند.
پس از آن بود که گوگن عقب نشینی از امپرسیونیسم را در آثارش پررنگ تر کرد و فقط دنیا های نیمه واقعی مملو از نمادگرایی و تمثیل خلق کرد.
گوگن در نهایت به بدوی گرایی رسید. در حقیقت این بدوی گرایی بود که نخستین هدف گوگن برای سفر به تاهیتی بود که در پی آن مجموعه تابلوهای نقاشی مشهورش خلق شد.
ژرژ سورا
ژرژ سورا هم به نحوی یکی از سنت شکنان جنبش امپرسیونیسم به شمار می رفت. برای مثال، او در نقاشی هایش به دنبال به تصویر کشیدن گذرای لحظه نبود. او تابلوهای نقاشی اش را در فضای بیرون خلق نمی کرد که به یاری آن بتواند بازی نور را به تصویر بکشد. او فقط طراحی ها را در فضای بیرونی انجام می داد و بیشتر فرایند تکمیل نقاشی هایش را در استودیو انجام می داد.
سورا تمایل داشت وضوح بیشتری را در خطوط طراحی های نقاشی هایش پیاده کند. او پس از تحقیقات طولانی به تکنیک خاصی برای تفکیک رنگ ها در نقاشی به نام نقطه چینی دست یافت که یاری می کرد وضوح دلخواهش را در نقاشی هایش پیاده کند.
این گونه بود که سورا با نقاشی به سبک ضربه ای امپرسیونیست ها خداحافظی کرد و نقاشی به یاری نقطه و بی آنکه رنگ ها آمیخته شوند را شروع کرد. به عقیده سورا با این روش رنگ ها در نقاشی اش نفس می کشیدند و درخشان تر بودند.
پل سزان
باورتان بگردد یا نه نوآوری سزان آن بود که یادآوری کرد انسان دو چشم دارد. بیشتر شبیه یک شوخی است، اما واقعیت دارد. این نقاش توجه ها را به این مسئله جلب کرد که چشم چپ و راست اطلاعات بصری متفاوتی دریافت می نمایند؛ بنابراین زمانی که یک شیء را آنالیز می کنیم به آن از زوایای مختلف نگاه می کنیم. اما سزان معتقد است هنر به ما گزینه تماشای یک اثر فقط از یک زاویه را ارائه می دهد. او معتقد بود که به تصویر کشیدن اشیاء با این روش صحیح نیست؛ چراکه ما آن ها را در زندگی واقعی با این ویژگی نمی بینیم. به همین دلیل سوژه ها باید بر روی بوم نقاشی دست کم از دو زاویه دید به تصویر کشیده شوند و نه یک زاویه.
تا به حال درباره کوبیسم شنیده اید؟
سزان نیز همچون سورا به تفکیک رنگ های متضاد و وضوح تصویر کلی علاقه داشت. اما به رغم هم حرفه اش او کاوش خلاقانه اش را در فضای باز انجام داد. در جریان خلق تابلوهای نقاشی در فضای باز او کوشش کرد طبیعت را عمیق تر و عینی تر از امپرسیونیست ها به تصویر بکشد. او به نکته مهمی پی برد: ما تمامی جزئیات را نمی بینیم اما فرم ها را می بینیم. بنابراین سزان درختان، کوه ها، مردم و ساختمان ها را به اشکال هندسی شباهت داد. و این شروع یک انقلاب بود. سزان دری به روی مدرنیسم گگردد.
منبع: خبرگزاری ایسنامجله کامپیوتر: از کامپیوتر و IT کلی مقاله و ترفند جالب اینجا داریم
مجله سرگرمی: مجله سرگرمی و گردشگری
پریها: مجله خبری، موفقیت، تفریحی، فناوری و گردشگری