داستان تحقق یک رویا؛ از درد تا دماوند

به گزارش مهسان بلاگ، بعضی در گیر و دار زندگی به ما یادآوری می نمایند که می توان با وجود درد هم ادامه داد و متوقف نشد؛ این بار داستان یک صعود بازگو نماینده توانایی انسان است.

داستان تحقق یک رویا؛ از درد تا دماوند

به گزارش خبرنگاران، روزگار هیچگاه نقشه هایش را پیش از موعد به ما نشان نمی دهد، به وقتش غافلگیرمان می نماید و گاه آنقدر جهت زندگی مان را تغییر می دهد که شاید سازگاری با آن سخت باشد. یک اتفاق، یک حادثه، یک لحظه همه چیز عوض می گردد و این تازه آغاز ماجراست.

محمدحسین کیاشمشکی، 22 ساله بود که هنگام اسکی دچار ضایعه نخاعی شد. می گوید 14 ماه خانه نشین شد، سختی های زیادی کشید و حرف و حدیث های زیادی شنید اما تصمیم گرفت بایستد و از نو آغاز کند؛ این بار کوهنوردی و طبیعت گردی را انتخاب کرد. او به تازگی تا ارتفاع 4 هزار و 800 متری دماوند صعود نموده اما اگر فدراسیون کوهنوردی و بعضی مسئولان ورزشی حمایتش می کردند و وسیله ای در اختیارش می گذاشتند شاید می توانست به آرزویش برسد که ایستادن بر قله دماوند است.

کیاشمشکی با خبرنگاران به گفت وگو نشست و از تجربه صعود خود به دماوند گفت که در ادامه می خوانید.

داستان صعود به دماوند

سرکچال اولین قله ای بود که حدود سه سال پیش به آن صعود کردم؛ بخشی از جهت را با قاطر و بخش دیگری را خودم رفتم، در ادامه به قله آبک صعود کردم و پس از آن با توجه به شرایطم خداوند به من قدرت داد و به کوهنوردی روی آوردم به گونه ای که سال بعد به سه قله سبلان، توچال و کلون بستک رفتم. قبل از دماوند هم به پنج قله اسپیدچال، اورجین، سیچال، دشت هملون و بندبزرگ صعود کردم تا بدنم آمادگی لازم را کسب کند. هدفم رسیدن به آبشار یخی در ارتفاع 5 هزارمتری بود اما با توجه به شرایطی که داشتم در ارتفاع 4 هزار و 800 متری زانوهایم خالی کرد و نتوانستم بالاتر بروم. با این حال صعودم 11 ساعت طول کشید و دو روزه بود.

ترس خود را کنار بگذارید

افراد دچار آسیب نخاعی ویلچری می شوند و بقیه هم می گویند که باید خود را با شرایط وفق بدهید. در خصوص این ضایعه هم به ویژه در رسانه ملی صحبتی نمی گردد. باید بگویم که در ضایعه نخاعی، آسیب دیدگی مهره های سینه به پایین باعث بی حسی کمر به پایین، تحلیل عضلات و از دست رفتن حس لامسه و حرکتی فرد می گردد و آسیب دیدگی مهره های سینه به بالا هم باعث از دست دادن اندام تحتانی و فوقانی یعنی دست و پا می گردد بنابراین قدم برداشتن با آسیب نخاعی خیلی سخت است.

موضوع بعدی در آسیب نخاعی، نداشتن تعادل است. بعضی از افراد آسیب دیده که با واکر راه می فرایند حتی یک صدم ثانیه هم نمی توانند روی پای خود بایستند چون تعادل ندارند و تمام فشار حفظ تعادل روی دست ها می افتد. این افراد برای ایستادن و کوهنوردی باید ترس خود را کنار بگذارند، هرچند اینگونه هم باز سخت است و صعود به دماوند نیز برای من سخت بود.

وقتی آبشار یخی دور شد

همه سختی کوه دماوند تا آبشار یخی است یعنی سختی صعود از یال کافر دره که باید از سنگ ها عبور کرد، آغاز می گردد و تا آبشار یخی ادامه دارد اما پس از آن جهت هموارتر است و به راحتی می توان به قله رسید. شاید پس از آن خستگی و ارتفاع اذیت کند. رسیدن به آبشار یخی برایم سخت بود، عضلاتم مخصوصا عضلات همسترینگم کاملا گرفت و زانویم قفل کرد اما خوشبختانه تا ارتفاع 4 هزار و 800 متری رفتم.

کوهنوردی جزو رشته های سخت است که مدال و کاپی هم ندارند و آسیب نخاعی آن را سخت تر می نماید. من هشت پلاتین در کمرم دارم که اگر در ارتفاع بالا کمی سرما بخورد واقعا اذیت نماینده است. در کل با توجه به شرایطم صعود به این ارتفاع هم خوب است. تا جایی هم که در اینترنت جستجو نموده ام، متوجه شده ام کسی حتی در خارج از کشور با ضایعه نخاعی کوهنوری نمی نماید و به این ارتفاع نمی رسد. البته افرادی هستند که پای خود را از دست داده اند اما پروتز می گذارند که حکم ساق پا را دارد و راحت راه می فرایند. این افراد بیشتر به چشم می آیند در حالی که شرایط ما سخت تر است.

با ضایعه نخاعی هم می توان به قله رسید

6 سال پیش مستندی دیدم که جیمی اندرو توانست با دست و پای قطع شده به قله ماترهورن سوئیس صعود کند که به آن کوهستان قاتل می گویند؛ این مستند برایم مثل جرقه ای بود که بتوانم کوهنوردی کنم. دوست دارم صعودهای من هم برای دیگر افراد هدف و انگیزه ای باشد چون متاسفانه بعضی از افراد ضایعه نخاعی افسرده شده اند، بعضی خودکشی نموده اند و بعضی هم خلافکار شده اند و رسانه ملی هم حرفی نمی زند. با این حال نخاع من 80 درصد آسیب دیده است و دوست دارم بقیه ببینند تا شاید برایشان انگیزه ای باشد.

حس ترحم آزار دهنده!

از آنجایی که شمشک زندگی می کنم قبل از این اتفاق هم به کوهنوردی علاقه داشتم اما بحث کوهنوردی عادی با صعود به قله خیلی متفاوت است. علاوه بر این کارهای یک فرد آسیب دیده را بقیه انجام می دهند و او چیزی در اختیارش نیست به همین دلیل نسبت به او حس ترحم پیدا می نمایند. بعضی بعد از این اتفاق فکر می نمایند زندگی شان به انتها رسیده و بعضی هم نگران آینده هستند اما من کوهنوردی را انتخاب کردم که خیلی سخت است و باعث شده که حس ترحم خیلی کمتر گردد، حتی خیلی افراد ذوق می نمایند و می پرسند که دوباره چه زمانی به کوه می روم. در واقع کوهنوردی را انتخاب کردم تا حس ترحمی نسبت به من و امثال من نباشد.

از انزوا با خاطرات تا آغازی دوباره

هفت سال است که نخاعم آسیب دیده و در این مدت سختی های زیادی کشیدم، اتفاقات بدی برایم افتاد و حرف و حدیث های زیادی شنیدم حتی از طرف اطرافیان و رسانه ملی هم حمایت نشدم. وقتی آن رخ داد 14 ماه خانه نشین شدم و هیچ کار خاصی نکردم. اطرافیان و دوستانم در بیمارستان برایم سنگ تمام گذاشتند، هر کس که پیشم می آمد باید تا صبح بیدارمی ماند چون به خاطر شدت آسیب دیدگی، عمل های سنگینی انجام داده بودم و درد داشتم اما از عید 93 به بعد همه ترکم کردند و من با خانواده و خاطراتم تنها ماندم، به همین دلیل افسردگی گرفتم و داشتم از بین می رفتم اما با موافقت هیات مدیره به محل کار سابقم برگشتم.

پیش از آسیب دیدگی ورودی و خروجی های یک مجتمع مسکونی را کنترل می کردم که سخت نبود که بعد از مدتی دوباره به کارم برگشتم. از همین جا به آدم فعلی تبدیل شدم چون رفتارهایی دیدم که درست نبود؛ با هزار سختی خودم را به محل کارم می رساندم اما بعضی می گفتند می نشینی، اربابی می کنی و حقوق می گیری. در دمای منفی 20 درجه شمشک با عصا رفت و آمد می کردم، رانندگی یاد گرفتم تا مزاحم کسی نباشم اما بقیه فکر کردند هیچ مسئله ای ندارم و رفتارهایی نشان دادند که توقع نداشتم.

پس از مدتی مسئولیت محل کارم سنگین تر شد و هیات مدیره خواست که دنبال از کارافتادگی باشم، در واقع خانه نشین شدم. قبل از این ماجرا سارا طاهریان (فیزیوتراپ محمدحسین کیاشمشکی) را از دست دادم که غم سختی بود چون اگر الان کوهنوردی می کنم، 70 درصد مدیون او هستم. هشت ماه بعد از خانه نشینی هم پدرم را از دست دادم که ضربه سنگینی خوردم؛ دیگر مردی کنارم نبود که به او تکیه کنم. تحمل این مصیبت برایم سخت بود اما خوشبختانه روی پایم ایستادم و به کوهنوردی روی آوردم.

سفر به 25 استان ایران

علاوه بر کوهنوردی، طبیعت گردی هم می کنم و حدود 80 درصد از مناطق بکر ایران را دیده ام. فکر می کنم 70 تا 80 درصد کشورم را دیده ام و از 31 استان به 25 استان سفر نموده ام. اگر سلامتی و وقت باشد قصد دارم بقیه استان هار ا هم بگردم. این اتفاق برای من خیلی خوب بود اما بقیه واکنش بدی نشان دادند.

می خواهید خدا را حس کنید به کوهستان بروید

کوهنورد سختی زیادی را به جان می خرد، تمام شوق و ذوقش رسیدن به قله است و جهان را هم با حس لحظه رسیدن به قله عوض نمی نماید. گویا آدم به خدا نزدیک تر می گردد. من هم در تک تک لحظاتم خدا را حس کردم و خیلی مواقع دستم را گرفت به گونه ای که می گویم اگر می خواهید خدا را حس کنید به کوه بروید. در کل رسیدن به قله حس خیلی خوبی دارد مخصوصا برای من که با سختی و مشقت راه می روم و زمان زیادی را صرف می کنم؛ مثلا 10 ساعت طول می کشد تا به ارتفاع 4 هزار متری برسم، از طرفی در جهت برگشت فشار بیشتری به زانوهایم وارد می گردد اما رسیدن به قله آنقدر حس خوبی دارد که با وجود این شرایط به کوهنوردی ادامه می دهم.

اگر مسئولان حمایت می کردند به قله می رسیدم

با مسئولان فدراسیون کوهنوردی در ارتباط نیستم. فقط آخرین بار راجع به دماوند با آنها تماس گرفتم اما حمایت نشدم و گفتند با پ توجه به شیوع کرونا امکان صعود ندارید اما بخشدار رینه زحمت کشید و قبول کرد که با این شرایط به دماوند بروم. فدراسیون می گوید هلیکوپتر بالاتر از ارتفاع 4800 متری نمی رود اما اگر تا آبشار یخی هلیکوپتر یا قاطر در اختیارم می گذاشتند، خودم تا قله می رفتم اما حمایت نشدم. با این حال تنها آرزویم این است که روزی به قله دماوند برسم و بر بام ایران بایستم.

افراد سالم می توانند کوهنوردی نمایند اما من نه به خاطر خودم بلکه برای 60 هزار نفری که دچار ضایعه نخاعی هستند به حمایت احتیاج دارم. همه چیز بحث اقتصادی نیست، اگر در دماوند حمایتم می کردند به قله می رسیدم. علاوه بر این صدا و سیما هم می تواند با اطلاع رسانی یاری کند.

گلایه از صدا و سیما

گاهی صدا و سیما افرادی را حمایت می نماید که سال ها روی ویلچر نشسته اند و حرفه ای را بلد هستند. البته حق آنهاست که مورد توجه قرار بگیرند اما برای یک فرد ضایعه نخاعی که موفقیتی را به دست آورده اینگونه نیست. بعضی برنامه های این رسانه مخاطبان زیادی دارد و اگر حمایت نمایند افراد ضایعه نخاعی متوجه می شوند که کسی با مشکل آنها به دماوند صعود نموده است و شاید انگیزه بگیرند اما در این هفت سال هیچ حمایتی نشده ام. صدا و سیما تنها یک برنامه به نام کوه گشت در زمینه کوهنوردی دارد که چند بار عکس هایم را پخش نموده اند اما با من مصاحبه ای نداشته اند.

حرف انتهای

می خواهم در آینده به قله علم کوه و به بام استان تهران خلنو صعود کنم که هیچ کدام دست کمی از دماوند ندارند. ضمن اینکه باید از سبحان، مجید و عباد کیاشمشکی که در کوهنوردی خیلی یاریم می نمایند، تشکر کنم.

تور روسیه: تور روسیه: تور سوچی، تور مسکو، تور سن پترزبورگ، تور تابستان نوروز، بهار روسیه

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 3 شهریور 1400 بروزرسانی: 3 شهریور 1400 گردآورنده: mahsanblog.ir شناسه مطلب: 58682

به "داستان تحقق یک رویا؛ از درد تا دماوند" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "داستان تحقق یک رویا؛ از درد تا دماوند"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید