بازیگران ایرانی که برای خودشان و فرزندانشان تابعیت گرفتند
به گزارش مهسان بلاگ، بعضی از هنرمندان سینمای ایران در کشورهای غربی ساکن هستند و فقط برای کار به ایران می آیند، اخیراً مد شده است که فرزندانشان را در خارج از کشور به جهان می آورند.
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری خبرنگاران، بیایید یک بار هم که شده برای آنالیز مسئله مان، آن را با موارد مشابه خارجی اش مقایسه نکنیم و با مراجعه به عقل و استفاده از استدلال، بی آنکه ملاک را نمونه های اصطلاحاً مترقی آن طرف آبی بگیریم، ببینیم که یک کار درست است یا غلط؟ دلایل پدید آمدنش چیست؟ نتایج آن چه چیزهایی می تواند باشد و اگر غلط است، راه اصلاح آن به چه شکل خواهد بود؟ بسیاری از هنرمندان و چهره های مشهور سینمای ایران یا در کشورهای غربی ساکن هستند و فقط سالی یکی دو بار برای کار کردن به ایران می آیند، یا اخیرا بینشان مد شده که حتی فرزندانشان را در خارج از کشور به دنیا بیاورند تا این بچه ها بتوانند تابعیت آن کشورها را داشته باشند.
رصد کردن مشابه چنین وضعی در سینمای آمریکا که ممکن نیست؛ چون آن ها جایی را بهتر از آمریکا نمی دانند و اساساً بعید است فکر نمایند که برای اقامت در کشورهای دیگر مشکل خواهند داشت. در سینماهای عظیمی مثل هند و چین هم این موارد لااقل به غلظت ایران وجود ندارد. اساساً نه در هند، نه در چین یا کره، ژاپن و تایلند و بیشتر کشورهای دیگری که در این سال ها سینمای پررونقی داشته اند، به اندازه ایران سینما در انحصار فرهنگ اصطلاحاً بورژوایی درنیامده است و مفهوم غرب گرایی را یکسان و معادلی برای باکلاسی نگرفته اند. اما بیاییم و یک بار هم که شده، مسئله خودمان را برای آنالیز کردن، نه با غرب عالم مقایسه کنیم، نه با شرق آن. شیلا خداداد، یکی از هنرپیشه هایی است که برای به دنیا آوردن فرزندش به خارج از کشور رفت. او در پاسخ به سؤالی در این خصوص با اطمینان به نفس و مقداری گستاخی گفت دوست داشتم.
شیلا خداداد خیال خیلی ها را راحت کرد و چیزی را گفت که از رفتار سایر چهره های مشهور ایرانی می شد فهمید. پاسخ نهایی آن ها درباره خیلی از چیزهاست، اما ملاحظه می نمایند و کمتر به زبان می آورند.
ما باید چنین مسئله ای را بدون ملاک قرار دادن نمونه های بیرونی و خارجی آنالیز کنیم و سپس حکم بدهیم که آیا این هنرپیشه حق داشت بگوید دوست داشتم و آیا مخالفان و منتقدان او ادعایی بر خلاف منطق دارند؛ یا اینکه این کار غلط است و خداداد و سایر هنرپیشه های ایرانی باید بین انجام دادن کاری که دوست دارند و بازیگر بودن در سینمایی که مخاطبانش حق دارند بپرسند و مخالف باشند، یکی را انتخاب نمایند؟ آیا مخاطبان حق ندارند نگذارند و نخواهند کسانی که به واسطه هواداری آن ها که امروز از موقعیت خاصی برخوردار شده اند، هر کاری را انجام بدهند که خودشان دوست دارند و حس می نمایند بیشتر به نفعشان است و فکر می نمایند وقتی توان انجامش را دارند دلیلی ندارد که انجامش ندهند. اساس مسئله در دل همین یک عبارت نهفته است؛ مسئولیت اجتماعی. حق دارند که بگویند دوست دارم؟
هیچ ابرسرمایه داری در دنیا، هیچ کدام از چهره های مشهور و ثروتمند و در یک کلام هیچ کدام از افرادی که شرایط قدرتمندتری نسبت به باقی افراد اجتماع پیدا نموده اند، اگر در یک جنگل، دور از انسان ها و در کنار حیوانات زندگی می کردند، نمی توانستند به موقعیت های فعلی شان برسند. هواداران آزادی به سبک لیبرالیسم می گویند که هرکس موقعیتی ویژه پیدا نموده، لابد کوشش نموده است. آیا اگر سرمایه داری که کاخی چندهزار متری در بهترین نقطه آب و هوایی یک منطقه دارد، اگر خودش به تنهایی در یک دشت یا جنگل زندگی می کرد، می توانست چنین کاخی بنا کند؟ آیا تمام آنچه او دارد واقعاً حاصل کوشش و هوش شخص خودش است یا اینکه خارج از جامعه انسانی، بنا کردن چنین موقعیت هایی ناممکن است؟ درباره موقعیت آدم های مشهور هم می شود دقیقاً همین پرسش ها را کرد؛ شما بدون جامعه انسانی و در خلأ، آیا می توانستید از چنین مواهبی برخوردار شوید؟ آیا یک نفر می تواند موقع معروف شدن و برخورداری از ویژگی های آن، در قالب جامعه انسانی قرار بگیرد و بعد، این قالب را برای انجام دادن کاری که دوست دارد بکند دست وپاگیر ببیند و برای عبور از آن، به قاعده یک قالب اجتماعی دیگر(جنگل) متوسل شود؟ حالا حتی فرض کنید سیما و سینمای ایران صددرصد در تیول نهادهای دولتی و رسمی نیستند و پول تمام فیلم ها و سریال ها از اقتصادیات شهروندان یا فروش منابع کشور تامین نمی شود. باز هم در آن صورت یک نفر نمی تواند بگوید که برای مشهور شدن و بهره مندی از مواهب آن به اجتماع انسانی و قواعدش نیاز دارم اما پس از آن نمی خواهم این قواعد دست وپا گیرم شوند و می خواهم هر کاری را انجام بدهم که دوست دارم و فکر می کنم منفعت شخصی من در آن بیشتر است.
دیکتاتوری زرد؛ پولش را ما بدهیم ولی حق دخالت نداشته باشیم؟
اینکه سینمای ایران چقدر آینه ای حقیقی از جامعه ایران است، پرسشی است که قطعاً پاسخ خوشایندی نخواهد یافت. حتی مخاطبان سینمای ایران هم عموم مردم نیستند و سالن های نمایش فیلم در نقاط مرفه نشین شمال پایتخت متمرکز شده اند. البته از ابتدا وضع به این شکل نبود، اما هرچقدر به زمان حال نزدیک تر می شویم، چنین شکافی بین هنر سینما و مردم ایران عمیق تر و عریض تر می شود. وقتی گفته می شود فلان فیلم، پرفروش ترین فیلم ایرانی در امسال بود و نتیجتا طبع و پسند مردم ایران به چنین درونمایه هایی متمایل است، بلافاصله باید اعتراض کرد که کدام مردم؟ 68درصد از کل فروش سینمای ایران مربوط به تنها سه پردیس سینمایی در شمال شهر تهران می شود و چنین چیزی در دنیا بی سابقه است. آیا منظور کسانی که جامعه را با این آمار های خودساخته قضاوت می نمایند، همان مردم مناطق مرفه نشین شمال پایتخت است یا مردم ایران از ماکو تا شوش و از خراسان تا چابهار را شامل می شوند؟ سبک زندگی نمایش داده شده در سینمای ایران منحصر به پسند همان کسانی است که در چند پردیس سینمایی شمال تهران بلیت فیلم ها را می خرند و آمارها را می سازند. اخیراً قضیه از این هم پیشتر آمده و چهره های سینمایی ایران حتی لازم نیست برای مطرح ماندن، حضور مداومی در پروژه های سینمایی داشته باشند؛ بلکه حضور در فضای مجازی و البته حاشیه سازی های گاه و بیگاه آن ها در این فضا برای چنین منظوری کفایت می نماید. سبک زندگی هنرپیشه های ایرانی آنچنان که در فضای مجازی نمایش داده می شود هم مطابق پسند کل مردم ایران نیست و به همان چند درصدی که جزء کاست اجتماعی به خصوصی هستند خلاصه می شود. در این میان مردم واقعی ایران، دو انتخاب بیشتر ندارند؛ یا به فضای مجازی نیایند و اگر آمدند این هنرپیشه ها را دنبال ننمایند یا اینکه اگر آن ها را دنبال کردند و به این مؤلفه های مغایر با سبک زندگیشان در رفتار هنرپیشه ها اعتراض داشتند، متهم شوند به قرار دریافت ذیل عنوان هجوم سرسام آور کاربران بی ادب و فضول مجازی.
هانیه توسلی عکس گربه خانگی اش را که مرده بود منتشر کرد و نوشت: بخواب مامان جان. بخواب تنها دلخوشیم. بخواب شیرین عسلم. منو ببخش. دیگه آرزویى ندارم. دیگه هیچى نمى خوام از خدا. دیگه بى حس شدم. دیگه تموم شدم. فقط منتظرم که زودتر بیام پیشت. همین و وقتی مردم به این حرکت و ادبیات او اعتراض کردند، متهم شدند به فضولی در سبک زندگی دیگران. مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی مقابل چشم میلیون ها ایرانی خبر ازدواج شان را منتشر می نمایند و از تبریکات آن ها لذت می برند، اما چند سال بعد که خبر جدایی شان منتشر شد و بخشی از مردم ایران، ساده دلانه و از روی معصومیت تصمیم می گیرند برای آشتی دادن این دو نفر کمپین راه بیندازند، با زننده ترین عبارات به فضولی و حماقت متهم می شوند. چطور عروسی شما به مردم مربوط است اما جدایی تان مربوط نیست؟ چطور علاقه شما به گربه و سگ خانگیتان باید در مقیاسی چندصد هزارتایی نمایش داده شود، اما اعتراض به این دنیا بینی (اگر اسمش را بشود دنیا بینی گذاشت) و گارد دریافت بخش عظیم اما حذف شده جامعه در برابر این سبک زندگی، اسمش فضولی است و نپذیرفتن اینکه هرکس حق دارد، هرطور دلش خواست رفتار کند؟ مردمی که دوست ندارند در جامعه شان از پرتوان ترین تریبون ها و رسانه ها مرتب خبر طلاق، تنهایی، گربه و سگ بازی های بورژوایی منتشر شود، فضول نیستند. حقشان است که نخواهند. در خصوص زندگی هنرپیشه ها در خارج از کشور و کسب درآمد شان در داخل هم همین طور است؛ منتها با اضافه شدن این نکته که این بار نه فقط بحث سبک زندگی، بلکه مستقیما بحث حقوق اقتصادی مردم ایران هم مطرح می شود. آیا سینمای آمریکا حاضر است آن دسته از هنرپیشه های ایرانی را که در آنجا زندگی می نمایند در بهترین حالت بیشتر از چند پلان فرعی در فیلم هایش بازی بدهد؟ تجربه کسانی که طی این سال ها به خارج از کشور رفته اند، نشان می دهد که چنین نیست. پس می شود به این افراد گفت شما بدون مردم ایران نمی توانستید صندلیی داشته باشید و اگر این مردم از رفتار شما، سبک زندگی شما یا هر چیز دیگری از این دست خوششان نیاید و شما همچنان مطرح باقی بمانید؛ یعنی مطرح نگه داشته شده اید، نه اینکه خودتان لایق چنین صندلیی هستید. این یک نوع دیکتاتوری است. مردم ایران زندگی هنرپیشه های سینما و خوانندگان موسیقی پاپ در خارج از کشور و کسب درآمد آن ها در داخل کشور را نمی پسندند. چنین چیزی به عرق ملی آن ها اصابت می نماید و دلشان را به درد می آورد. مردم وقتی می بینند هنرپیشه ای فرزندش را خارج از کشور به دنیا می آورد تا بتواند تابعیت آنجا را داشته باشد، از او خشمگین می شوند؛ اما اعتراض مردم ایران از این چهره ها به واسطه رفتارهایشان، تغییری در صندلی آن ها به وجود نمی آورد؛ چون این افراد به طور طبیعی و مردمی بالا نیامده اند و این یک دیکتاتوری زرد است؛ یعنی دیکته شدن سبک جلفی از زندگی که وابستگی فرهنگی شدیدی به خارج از کشور دارد و در برابر غرب خودکم بین و در برابر هموطنانش پرنخوت و مغرور است.
از اولین چهره هایی که معین شده بود در خارج از کشور زندگی می نمایند و فقط برای کار کردن به ایران می آیند، فریبرز عرب نیا بود. او و پسرش جانیار در آمریکا زندگی می نمایند. نسرین مقانلو هم همین طور بود. او اساساً قبل از هنرپیشه شدنش هم در آمریکا زندگی می کرد و جالب است که سینماگران ایرانی از بین این همه داوطلب مشتاق داخلی، یک نفر را در حد و قواره مقانلو ندیده بودند. پارسا پیروزفر هم در آمریکا زندگی می کرد و البته مدتی است که غیر از پروژه های سینمایی، برای اجرای تئاتر در ایران مانده است. حامد بهداد و شهاب حسینی هم اخیراً اقدام به اخذ اقامت در آمریکا نموده اند و حسینی اکنون در آنجا حضور دارد. حمید فرخ نژاد هم ازجمله هنرپیشه هایی است که پس از یک جنجال رسانه ای معین شد مخارج ماهانه حدوداً 130 میلیون تومانی زندگی فرزند و همسرش در آمریکا را از سینمای ایران تأمین می نماید و می فرستد. نیکی کریمی مدت هاست که انگلستان را به عنوان محل زندگی انتخاب نموده و برای کار کردن به ایران می آید. اما بهرام رادان، رضا عطاران و پیمان قاسمخانی هم در کانادا خانه و زندگی دارند. یک نکته جالب توجه، خانه و زندگی پیمان قاسمخانی در خارج از کشور است، چه اینکه او در سینمای ایران به عنوان نویسنده شناخته می شود و بودن او در خارج از کشور خیلی واضح تر نشان خواهد داد که این سینما به واقع آیینه ای از زندگی مردم ایران نیست؛ خصوصاً اینکه قاسمخانی نویسنده بخش بدنه سینمای ایران و فیلم های پرفروش آن است و همین نشان می دهد آن بخش از سینمای ایران هم به مردم ربطی ندارد و اگر به آن می گویند پرفروش، خریدارانش ساکنان کدام طبقه اجتماعی هستند. البته علیرضا کاظمی پور، یعنی فیلمنامه نویسی که یک سری آثار به اصطلاح ماورایی و اجتماعی مثل گمگشته، او یک فرشته بود، کمکم کن، غریبانه، از نفس افتاده، زمانه، خوش نشین ها، پنچری و... را دارد هم مقیم کاناداست. او در سال دو سه بار به ایران می آید و سفارش کار می گیرد و برمی شود کنار آبشار نیاگارا. غیر از اینها تعداد زیادی از چهره های هنری ایران هستند که برای به دنیا آوردن فرزندشان به خارج از کشور رفته اند. نکته چشمگیری که در این فهرست بلندبالا وجود دارد، نام دو کشوری است که به عنوان مقصد بیشتر هنرپیشه های ایرانی، چه برای زندگی و چه برای به دنیا آوردن فرزندشان انتخاب شده؛ بیشتر آن ها به کانادا یا آمریکا رفته اند و این منطقاً نمی تواند اتفاقی و بی دلیل باشد.
منبع: روزنامه فرهیختگان
4028/
ازهمشون متنفرم همشون آدمای بی خودین به دردجامعه نمی خورن مشاغلی مانندوکلادکتراو...به دردجامعه می خورن نه اینا
منبع: خبرگزاری دانشگاه آزاد آناfaceraz.ir: فیس راز | گفتگو و همدلی راه حل رفع همه مشکلات
fixfun.ir: مجله سرگرمی | مجله تفریحی، سرگرمی و مسافرتی