بدترین جنایات صورت گرفته به وسیله اتحاد جماهیر شوروی که از آن ها بی خبر بودید؛قسمت دوم
به گزارش مهسان بلاگ، گولاگ سیستمی هولناک از چند صد زندان و کمپ کار اجباری بود که در هر کدام بیش از 10.000 زندانی وجود داشت.

به گزارش خبرنگاران به نقل از روزیاتو، اتحاد جماهیر شوروی برای بیش از نیم قرن یکی از دو ابرقدرت اصلی دنیا بود که در کنار وسعت بی مانند قلمرو خود و کشورهایی که زیر چتر یک اتحاد جمع نموده بود، به خاطر نفوذش در دیگر نقاط دنیا و روش های خبیثانه و ترسناکش در همه امور ، چه در داخل و چه در خارج از قلمرو خود، شناخته می شد. هنوز هم وقتی نام استالین، جاسوسی و سرویس کا گ ب را می شنویم نوعی ترس مبهم در درونمان شکل می گیرد. اگر چه این رژیم سیاست های سختی در زمینه انتشار اسناد دولتی داشته و سعی داشت در کنار بی خبر نگه داشتن مردمش از اتفاقات خارج از قلمرو شوروی، خارجی ها را هم از اتفاقاتی که در داخل قلمرو شوروی می گذشت دور نگه دارد اما در همان دوران اوج قدرتش هم داستان هایی هولناک از رفتارهای حکومت با مردم خود و دیگر مردمان به بیرون درز نموده بود که بعد از فروپاشی اتحاد ابعاد گسترده تری یافت.
بدین ترتیب جای تعجب ندارد که همه دستکم با بخش کوچکی از جنایات این دولت آشنا باشند اما این باعث نشده که بعضی از اتفاقات هولناک اتفاق افتاده در این دولت که در مقیاس های عظیم اتفاق افتاده اند برای همگان عیان باشند. بدین ترتیب در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با بعضی دیگر از جنایات اتحاد جماهیر شوروی در دوران قدرت کمونیست ها در مسکو آشنا کنیم.
اتحاد جماهیر شوروی مردم خودش را برای کار در اردوگاه های اجباری می فرستاد
رهبران شوروی همه زندانیان خود را به جزیره ای متروک و بی آب و علف نمی فرستادند تا از گرسنگی بمیرند. از آنجایی که در شوروی سابق منابع استفاده نشده بسیاری وجود داشت و چه کاری بهتر از این که کمپ های کار اجباری در نزدیکی این منابع ساخته و از زندانیان برای استخراج این منابع و به اسم نیروی کار مجانی استفاده کرد؟ بیش از 18 میلیون نفر از مردم شوروی در قالب سیستم گولاگ زندانی بودند. گولاگ سیستمی هولناک از چند صد زندان و کمپ کار اجباری بود که در هر کدام بیش از 10.000 زندانی وجود داشت. زندانیان مجبور بودند تا روزی 14 ساعت بدون توجه به شرایط آب و هوایی کار نمایند و مرگ در اثر گرسنگی، شیوع گاه و بیگاه بیماری ها و خستگی امری عادی در میان آنان بود.
استالین سیستم گولاگ را دوست داشت، زیرا زندانیان می توانستند منابع باارزش زمینی را استخراج نموده و در مقابل مقداری غذا که معمولاً در بسیاری از نقاط دنیا دور ریخته می گردد کانال و عظیمراه بسازند. و به دلیل اینکه این نیروی کار در واقع زندانیان نگون بخت بودند لازم نبود که دولت نگرانی هایی مانند تجهیزات ایمن یا ابزارهای کارآمد داشته باشد. بدین ترتیب زندانیان با اره های دستی درختان را قطع نموده و با دست های خالی در معادن کار می کردند. به دلایل مختلف و گاه خنده دار ممکن بود شهفرایندان روسی از گولاگ سر دربیاورند، دلایلی مانند انقلاب علیه عقاید کمونیستی یا هنرمند و دانشمند بودن. گولاگ شامل همه اقشار جامعه می شد، از مردان گرفته تا زنان و بچه ها. اما حتی پایین انداختن سر و تمجید از کمونیسم و دولت شوروی هم تضمین نماینده این نبود که خطر فرستادن شدن به کمپ های کار اجباری از سر شما برطرف شده است زیرا افراد زیادی بودند که به هیچ دلیل خاصی دستگیر شده و به سیستم گولاگ فرستاده می شدند.
اتحاد جماهیر شوروی به خشن ترین شکل ممکن انقلاب را در مجارستان سرکوب کرد
در دنیای امروزی و در کشورهای دموکراتیک، افراد جامعه در صورت ناخشنودی از هر موضوعی می توانند اعتراض خود را به شکل مسالمت آمیز نشان دهند. اگر دستمزدها پایین است مردم به خیابان ها می فرایند و اگر چاله چوله خیابان آزار دهنده شده باز به خیابان ها می ریزند. در حالی که در بعضی کشورها تظاهرات و اعتراضات مدنی به یک هنر عجیب تبدیل شده، در بعضی دیگر از کشورها اعتراض خیابانی بسیار خطرناک است و حتی مرگبار و هیچ نمونه ای هولناک تر از اتحاد جماهیر شوروی در این مورد وجود ندارد. در سال 1956، مردم ناراضی در مجارستان به خیابان ها آمده و از سردمداران و اربابان کمونیست گماشته شده خود به وسیله اتحاد جماهیر شوروی خواهان آزادی سیاسی و دموکراسی شدند.
در واکنش به این موضوع، رهبران شوروی نخست وزیری را مشخص کردند تا اعتراضات را خاموش نموده و نظم را از نو برقرار کند اما این نخست وزیر به جای همکاری با رهبران شوروی به مخالفان مجارستانی پیوست. بدین ترتیب 12 روز پس از آغاز شورش در خیابان های مجارستان، تانک های روسی به خیابان های مرکز، بوداپست، آمده و بعد از کشتن 2.500 نفر از تظاهر نمایندگان، بیش از 200.000 معترض دیگر را وادار به فرار کردند.
کوشش اتحاد جماهیر شوروی برای مخفی نگه داشتن فاجعه نیروگاه هسته ای چرنوبیل بسیار گران تمام شد
امروزه همه ماجرای چرنوبیل را می دانند، نامی که با فاجعه هسته ای مشهور و مینی سریالی به همین نام که تماشای آن سخت است مترادف شده. اما وقتی که این فاجعه رخ داد، مقامات شوروی برای مخفی نگه داشتن آن دست به هر کاری زدند. هیچ کسی خارج از شوروی نباید می دانست که این ملت عظیم و قدرتمندی در این تکنولوژی و سیاست مهم دچار شکستی عظیم شده است. از این رو آن ها این فاجعه را بسیار جزئی نشان داده و تنها یک روز و نیم بعد از فاجعه آغاز به تخلیه مردم شهر پریپرت در مجاورت نیروگاه کردند. آن ها در ادامه گروهی از افراد با اسم تصفیه نماینده یا برچیننده را به منطقه ها خطر فرستادند تا این افتضاح را جمع نمایند.
در ادامه افرادی برای پاک کردن بقایای انفجار، آلودگی زدایی از منطقه مامور کردند و ساختمانی تابوت مانند برای محدود کردن تشعشعات ساختند. به این افراد گفته نشد که این کارشان تا چه مقدار خطرناک است زیرا دولت شوروی نمی خواست آن ها از خطرات این کارشان مطلع باشند و در بعضی موارد هم خود دولتمردان هم از عواقب این کار بی اطلاع بودند. در روزهای اول پس از انفجار چرنوبیل بیش از 28 نفر کشته شده، 6.000 کودک به سرطان تیروئید مبتلا شده و از حدود 600.000 تصفیه نماینده ای که به منطقه خطر فرستاده شدند حدود نیمی از آن ها تشعشعاتی هسته ای به مقدار 1.200 برابر آنچه که در یک آزمایش اشعه ایکس وارد بدن می گردد دریافت کردند. سازمان بهداشت دنیای بیان کرد که امکان ابتلا به سرطان خون در میان این افراد دو برابر افراد دیگر بوده و نزدیک به 4.000 از این افراد هم در طی سالیان پس از فاجعه به دلیل ابتلا به انواع مختلف سرطان جانشان را از دست دادند.
اتحاد جماهیر شوروی به شکل مصنوعی یک قحطی عظیم را در اوکراین ایجاد کرد
در سال 1928، دولت شوروی برنامه ای با اسم اشتراکی کردن کشاورزی راه اندازی کرد که در آن کشاورزان مجبور بودند زمین ها، احشام و تمای تجهیزاتشان را در اختیار دولت قرار دهند تا بتوانند به یک مجموعه کشاورزی با مالکیت دولت بپیوندند که در ظاهر ایده ای جالب و عالی به نظر می رسد. کشاورزان اوکراینی این برنامه را قبول نداشتند زیرا آن ها را به یاد سیستم رعیتی در دوران قرون وسطا می انداخت. بدین ترتیب بسیاری از کشاورزان اوکراینی از پیوستن به این سیستم کشاورزی سر باز زدند که برای کسانی که تحت حاکمیت شوروی زندگی می کردند تصمیمی هوشمندانه نبود. در مقابل، دولت شوروی با توسل به زور، زمین ها و املاکشان را گرفته و آن ها را به سیبری فرستاده و در منطقه ها دوردست بدون غذا و سرپناه به حال خود رها کرد.
در ادامه دولت اندازه فراوری درخواستی خود را به شکلی غیرمنطقی افزایش داد و همزمان خوردن غذاهایی که خودشان کاشته بودند را برای کشاورزان ممنوع ساخت. اما شرایط از این هم بدتر شد زیرا گرسنگی دادن مردم و ایجاد قحطی مصنوعی به یک سیاست تبدیل شد. دولت شوروی با ایجاد محاصره نظامی در اطراف روستاهای اوکراین اطمینان حاصل کرد که هیچ غذایی وارد این منطقه ها نشده و مردم گرسنه هم نتوانند از محل زندگی شان خارج شوند. نظامیان روسی به طور مرتب این روستاها را برای غذاهای پنهان شده جستجو می کردند. در سال 1933، روزانه بیش از 30.000 نفر در اوکراین به دلیل گرسنگی جان می دادند. و در شرایطی که این مرگ و میر فاجعه بار در حال رخ دادن بود، دولت شوروی میلیون ها تن غلات را به خارج از کشور صادر نموده و به همه مردم دنیا می گفت که همه چیز در اوکراین خوب است. بدین ترتیب در جریان قحطی مهندسی شده در اوکراین نزدیک به 4 میلیون نفر جانشان را از دست دادند.
اتحاد جماهیر شوروی سعی کرد که نسلی ترکیبی از انسان ها و شامپانزه ها فراوری کند
وقتی شما به این حد شیطان صفت باشید که مردم خودتان را از گرسنگی بکشید پس هیچ کار دیگری از شما بعید نخواهد بود. در سال 1926، یک زیست شناس روسی به نام ایلیا ایوانف تصمیم گرفت از موفقیت خود در ترکیب بیفایده حیوانات با یکدیگر، برای ایجاد نسلی از ترکیب انسان و میمون استفاده کند. به دلایلی، بلشویک ها موافق این ایده بودند. این موضوع بیشتر به دیدگاه بلشویک ها نسبت به دین برمیگشت تا دیدگاه آن ها نسب به خلق نژادی نیم انسان و نیم شامپانزه. اگر آن ها می توانستند یک هیبرید انسان-شامپانزه خلق نمایند پس می توانستند ثابت نمایند نظریه داروین حقیقت داشته و دین در این مورد اشتباه می نماید. بعلاوه موافقیت کمونیست ها با این آزمایشان می توانسته به این دلیل باشد که آن ها می خواستند ثابت نمایند که فراوری انسان های مطیع که ایده آل زمامداران شوروی بود امکانپذیر است.
بدین ترتیب آن ها می توانستند انسان هایی فراوری نمایند که اهمیتی به داشتن مالکیت بر اشیاء و دارایی ها یا جلو افتادن در زندگی که از موارد ممنوعه در مرام کمونیسم نمی دادند. ایوانف به گینه سفر نموده و بعد از زنده گرفتن چند شامپانزه، سه مورد از آن ها را به شکل تلقیح مصنوعی با اسپرم انسان باردار کرد. در ادامه او سعی کرد که یک زن محلی را با اسپرم شامپانزه باردار کند و از آنجایی که هیچ کسی راضی به انجام این کار نمی شد، ایوانف سعی داشت این تلقیح را به شکل مخفیانه و در قالب یک معاینه پزشکی انجام دهد. در کمال ناباوری، حاکم گینه با این خواسته ایوانف مخالفت کرد. ایوانف سعی کرد که این شامپانزه ها را به اتحاد جماهیر شوروی بیاورد اما حیوانات مذکور زنده نمانده و ایوانف هم در جریان پاکسازی عقیدتی دانشمندان روس به قزاقستان تبعید شد.
اتحاد جماهیر شوروی به طور گسترده حقوق بشر را پس از نبرد برلین نقض کرد
اینکه شوروی سهم زیادی در شکست آلمان نازی در جنگ دنیای دوم ایفا کرد جای تردید ندارد اما این موضوع که آن ها در ساقط کردن یک رژیم ستمگر نقش داشته اند بدین معنا نیست که خودشان رژیمی ستمگر و بیرحم نبودند. در ماه های آخر جنگ دنیای دوم، نیروهای ارتش سرخ شوروی کارهایی بسیار هولناک به سبک جنگ های دوران قرون وسطی انجام دادند که از آن جمله می توان به ماجرای برلین یا همان تجاوز به زنان و دختران برلینی اشاره نمود. در حالی که نیروهای روس در ماه آوریل و می 1945 وارد شهر برلین شدند، به زنان و دختران برلینی که سعی در محافظت از خود و شهرشان را داشتند تجاوز کردند.
آن ها در پاسخ به نقدها گفتند که سربازان آلمانی به مدت 4 سال کاری مشابه را با زنان روسی انجام داده بودند و بدین ترتیب این انتقام کوچک پذیرفتنی بود. اما این کار نیروهای ارتش سرخ چیزی بیش از یک انتقام کوچک بود زیرا اسناد نشان می داد که ابعاد این تجاوز چنان گسترده و عمیق بود که زنان آلمانی برای در امان ماندن از تجاوز سربازان ارتش سرخ دست به خودکشی زده یا فرزندانشان را می کشتند. بعضی دیگر هم خود را به طور انحصاری در اختیار یک سرباز یا افسر روس قرار می دادند تا مورد تجاوز گروهی قرار نگیرند. به هر ترتیب این جنایت بسیار هولناک بوده و هفته ها به طول انجامید و از نگاه رهبران شوروی هزینه ای ضروری بود که برای هر جنگی باید پرداخته گردد.
پاکسازی قوی اتحاد جماهیر شوروی
برایتان شگفت انگیز نخواهد بود اگر بشنوید که این تنها نازی ها نبودند که به بهترین یک نژاد خاص بر دیگر نژادها اعتقاد داشتند. اگر چه این ایده ها به نازی ها نسبت داده می گردد اما سران اتحاد جماهیر شوروی هم دیدگاه های مشابهی با همان شدت و حدت داشتند. استالین گروه هایی از مردم کشورش را تنها بر اساس نژاد و قومیت به منطقه های کوچاند که به دلیل شرایط سخت زیست محیطی به مرگ صدها هزار نفر از آنان منتهی شد. بین سال های 1941 تا 1948، بیش از 3 میلیون نفر به این سکونتگاه های مربوط به گروه های قومی خاص فرستاده شدند که از هر 10 نفر آن ها دستکم یک نفر جانش را از دست داد.
استالین به شکلی باورنکردنی به مهاجران بدبین بود. او این افراد را جاسوس می دانست که بر علیه شوروی سابق و رهبران آن، در خاک خودشان توطئه می کردند. فرستادن آن ها به نقاط دوردست کشور یک راهکار تروتمیز برای خلاص شدن از دستشان بود. او این افراد را نمی کشت بلکه آن ها را از سر راه خود بر می داشت. اینکه پس از این جابجایی چه بر سرشان می آمد برای استالین اصلاً مهم نبود و این تقریباَ سنگ بنای تاریخ اتحاد جماهیر شوروی است.
سرانجام
منبع: جام جم آنلاینbanima.ir: قدرت گرفته از سیستم مدیریت محتوای بانیما
kurdeblog.ir: مجله سرگرمی | مجله سرگرمی و تفریحی، همیشه به شادی