جشنواره سی و نهم ضعیف ترین دوره سال های اخیر ، روایتی از آنچه در جشنواره فیلم فجر گذشت

به گزارش مهسان بلاگ، اکران های سی و نهمین جشنواره فیلم فجر در حالی به خاتمه رسید که عدم شخصیت پردازی، پرداخت های ضعیف، بی منطقی حاکم بر داستان ها و ناامیدکننده تر از همه نداشتن قصه مسائل همه گیری بود که اغلب فیلم های جشنواره به آن ها دچار بودند.

جشنواره سی و نهم ضعیف ترین دوره سال های اخیر ، روایتی از آنچه در جشنواره فیلم فجر گذشت

گروه فرهنگ و هنر خبرنگاران- فاطمه قربانی رضوان؛ سی و نهمین جشنواره فیلم فجر به عنوان مهم ترین رویداد فرهنگی هنری کشور دیروز 19 بهمن اکران های خود را برای اهالی رسانه در سینما ملت و برج میلاد به خاتمه رساند.

با توجه به شیوع بیماری کرونا و شرایط خاص برگزاری جشنواره و محدود بودن حضور تماشاگران می شد جشنواره سال جاری را بدون هیجان تصور کرد، اما باز کور سوی امیدی بود که فیلم های جشنواره انقدر قابلیت و کیفیت بالایی داشته باشند که مخاطبان در خانه مانده را با خبر هایی خوب شگفت زده نمایند، اما این اتفاق رخ نداد.

ضعف حاکم بر اغلب فیلم های اکران شده در این دوره از جشنواره انقدر بالا است که حتی چهره های ناامید مخاطبان بعد از خروج از سالن سینما عادی شده است. عدم شخصیت پردازی، پرداخت های ضعیف، بی منطقی حاکم بر داستان ها و ناامیدنماینده تر از همه نداشتن قصه و مسئله اصلی مسائلی است که می توان بر اساس آن ها این دوره از جشنواره را به عنوان ضعیف ترین دوره چند سال گذشته قلمداد کرد.

بازی های تکراری و عدم شخصیت پردازی مسئله ای است که به وضوح می توان آن را در فیلم های روشن، شیشلیک و خط فرضی دید. رضا عطاران در روشن ساخته روح الله حجازی همان بهزاد در فیلم دهلیز است. با این تفاوت که در آنجا می شد او را درنقش پدر پذیرفت، اما در روشن او حتی از پس تکرار شخصیت پردازی قبلی اش هم باز می ماند. پژمان جمشیدی و ژاله صامتی هم توانستند با تکرار همان شخصیتی که در سریال زیرخاکی داشتند شیشلیک را در فرایند دست و پا زدن برای خنده دریافت از مخاطب یاری نمایند. شاید بتوان پژمان جمشیدی را بازیگری نسبتا توانا در ایفای نقش های کمدی پذیرفت، اما بازی یک نواخت او در خط فرضی را می توان یکی از ضعیف ترین بازی های او دانست که نتوانسته است از پس ایفای نقشی متفاوت و جدی خوب بربیاید.

ضعف در پرداخت به سوژه دلیل دیگری است تا این دوره از جشنواره را یک دوره با نواقص بسیار توصیف کرد. تک تیرانداز تنها مهارت فیلمساز در پرداختی ضعیف و سوزاندن یک سوژه ناب است. سوژه ای که می توانست جای کسالت و چرت هایی که تنها به واسطه ای موسیقی نسبتا خوب از سر مخاطب می پراند، به او احساس شور و غرور بدهد. درواقع تک تیرانداز تنها درحد بیان مسئله باقی می ماند و نمی تواند تمام و کمال به سوژه خود که برگرفته از زندگی نامه شخصیتی واقعی و قهرمان ملی است بپردازد.

فرنوش صمدی در خط فرضی می خواهد روایتگر درد های بخشی از زنان جامعه باشد. زنانی که در مسائل راهی ندارند جز پنهان کاری و عواقب این مسئله هم در نهایت دامن گیر آن ها می شود. درواقع خط فرضی یک فیلم متوسط رو به پایین است و داستان آن بدون ذره ای پرداخت در حد یک ایده باقی مانده است. فیلمی که شاید می توانست در ظرفی کوچک تر و درقالب فیلمی کوتاه عرضه شود و درگیر الگوگیری غلط و شلخته از سینمای اصغر فرهادی نشود.

بی مسئله بودن و نداشتن قصه را می شود به وضوح در روزی روزگاری آبادان، مامان و زالاوا مشاهده کرد.

در روزی روزگاری آبادان آنچه برای مخاطب سوال می شود این است که فیلم قرار بوده دقیقا روایتگر چه مسئله ای باشد؟ نمایش یک پدر خمار و مادری درمانده از اوضاع و فرزندان عاشق پیشه با وصله پینه کردن چند گریم و طراحی صحنه سطحی و لحجه هایی که هر آن فراموش می شوند می خواهد کدام مسئله را روایت کند؟ فیلمی که برای مدیوم سینما غیر قابل قبول است و اگر لحجه آبادانی و عینک ریبن و پیرهن برزیلی را از فیلم بگیرند نه آبادانی می ماند و نه روزی و روزگاری.

زالاوا می خواهد روایتگر ترسی بومی شده باشد که گریبان گیر مردم منطقه ای در کردستان است، اما اتفاقاتی که در این فیلم رخ می دهد این است که در خاتمه مخاطب دچار این دوگانگی می شود که اصلا موضوع جن خرافه بود یا نه؟ نقش خانم دکتر در فیلم چه بود و چه شد که به یکباره در خاتمه آن بلا سرش آمد؟ جدای از پرداخت به موضوعی سطحی، درماندگی کارگردان در فضاسازی و جابه جا شدن ژانر ترسناک به کمدی و لحظه های عاشقانه زالاوا را به فیلمی غیر قابل درک و بی هدف تبدیل نموده است.

بحث قهرمان و ضد قهرمان که یکی از اصول اساسی و اصلی فیلمنامه است را می توان به شکلی ناقص در بی همه چیز و مامان مشاهده کرد. داستانی در ناکجاآباد در زمانی نامعلوم با حضور مردمانی که خود در سرانجام دشمن ناجی چندین ساله خود می شوند. داستانی فاقد قهرمان و مملوء از ضد قهرمان که هر دم کمبود وجود قهرمان را فریاد می زند. در بی همه چیز همه چیز پیدا می شود جز قهرمان.

مامان روایت مادری است که با کوشش های شبانه روزی می خواهد بهترین موقعیت و شرایط را برای فرزندان اش رقم بزند و به نوعی برای مخاطب او است که به عنوان قهرمان معرفی می شود، اما قهرمانی که در کسری از ثانیه عصبی می شود، گریه می نماید و کم می آورد و گاهی این درماندگی را بلند فریاد می زند. مامان قهرمانی است با شخصیتی دوگانه. پسرانش را به فرزند آوری نصیحت می نماید و علت بی پولی را برای جلوگیری از فرزند دار شدن بی منطق می داند. اما همین مادر حاضر است بعد از آنکه خسته از کار برمی شود از آسانسور استفاده نکند، چراغ راهرو ها را روشن نکند مگر آنکه مجبور شود پولی را صرف پرداخت به این هزینه های اولیه بکند.

آنچه در جشنواره سال جاری به عنوان کمدی معرفی گردید چیزی نبود جز صحنه هایی مضحک که نه تنها خنده ای از مخاطب نمی گیرد بلکه او را به فکر فرو می برند که با چه منطق و مجوزی شاهد این جنس شوخی ها هستند؟ کدام مسئول این مجوز را صادر نموده که به بهانه ای خندان مخاطب موقعیت هایی تصویر شود که با تمامی شئونات اخلاقی و اجتماعی جامعه مغایراست؟ این ذائقه سازی غلط ومملوء از بی حیایی از کجا می آید؟ و روبه رو شدن مخاطب با شوخی ها و دیالوگ های جنسی چه معنایی دارد جز اینکه وزارت ارشاد خود را چندسالی است که به خواب زده است و این شرایط هربار بدتر می شود.؟

می توان گفت سی و نهمین جشنواره فیلم فجر نه تنها فستیوالی با فیلم های خوب نبود، بلکه می شود این دوره را ضعیف ترین دوره چندسال اخیر دانست که تنها سعی نموده است با حضور فیلم هایی در کیفیتی قابل قبول نه چشمگیر رونقی باشند برای بازار جشنواره فجر.

georgiaro.ir: تور گرجستان ارزان قیمت | تور تفلیس، باتومی، تور لحظه آخری گرجستان

dorezamin.com: دور زمین: سفر به دور زمین هیچوقت اینقدر آسون نبوده!

منبع: خبرگزاری دانشجو
انتشار: 26 آبان 1400 بروزرسانی: 26 آبان 1400 گردآورنده: mahsanblog.ir شناسه مطلب: 78058

به "جشنواره سی و نهم ضعیف ترین دوره سال های اخیر ، روایتی از آنچه در جشنواره فیلم فجر گذشت" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "جشنواره سی و نهم ضعیف ترین دوره سال های اخیر ، روایتی از آنچه در جشنواره فیلم فجر گذشت"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید