ماجرای شعر سرودن برای یک اسیر ضربه مغزی

به گزارش مهسان بلاگ، تهران(پانا) - قدرت الله ناظم از آزادگان دوران هست سال دفاع مقدس ضمن معرفی خود درباره اتفاقاتی که در اسارت پشت سر گذاشته است، روایت کرد.

ماجرای شعر سرودن برای یک اسیر ضربه مغزی

به گزارش ایسنا، قدرت الله ناظم از آزادگان دوران هست سال دفاع مقدس ضمن معرفی خود درباره اتفاقاتی که در اسارت پشت سر گذاشته است، روایت می نماید: بهمن سال 61 در عملیات والفجر مقدماتی در حالی که فقط 18 سال داشتم در محاصره نیروهای بعثی قرار گرفتم.

سال های اسارتم را در شهر موصل سپری کردم. در آنجا چهار اردوگاه وجود داشت که به موصل یک، دو، سه و چهار معروف بودند. از بهمن ماه سال 61 تا فروردین سال 63 به مدت دو سال در اردوگاه موصل دو اسیر بودم و بعد به موصل سه که ساختمان آن از بقیه اردوگاه ها کوچک تر بود و به آن موصل کوچیکه یا اردوگاه حاج آقا جمشیدی هم می گفتند منتقل شدم.

از سال 63 تا 67 که بین دو کشور اعلام آتش بس شد دراردوگاه موصل سه اسیر بودم و بعد به اردوگاه موصل یک که به اردوگاه خیبر معروف بود منتقل شدم. در ابتدای اسارت زیاد با محیط و بقیه ای اسرا آشنا نبودیم و اعتماد کردن مشکل بود؛ زیرا همیشه در اسارت تعدادی محدود از افراد سست ایمان یا غیر نظامی وجود داشت که به دلیل شرایط سخت حاضر به همکاری با نیروهای بعثی می شدند. ما به دلیل حساسیت عراقی ها کم تر می توانستیم دور هم جمع شویم انسجام ما در موصل سه بهتر شد و چند تا از بچه ها ما را به کار فرهنگی تشویق و برای جشن های و اعیاد مثل 22بهمن و عید نوروز آماده می کردند.

ناگفته نماند که همه این ها به دور از چشم نیروهای بعثی صورت می گرفت. شاید برای شما جالب باشد که بدانید ما کاغذ نوشتن این سرودها و یاداشت ها را از کجا به دست می آوردیم؟ در پاسخ باید بگویم ما از حداقل چیزها نهایت استفاده را می بردیم گاهی این کاغذ از راه پاکت سیگار یا پاکت سیمان باد آورده ای که برای ما حکم یک هواپیما آذوقه را داشت به دست می آوردیم.

در اردوگاه هرکدام هنری داشت یکی خیاط بود یکی نجار، دیگری طبع شاعری داشت. هر کدام هنری داشتند که با آن خود را مشغول می کردند. در آنجا دوستی داشتم به نام سیدعلی رضا جاویدی که بسیار زیبا شعر می سرود. سال 65 بر اثر اتفاقی ضربه مغزی شدم و همه از زنده ماندنم نا امید شده بودند، دوست شاعرم آن موقع برایم شعری سرود با این مضمون:

آن کس که به زم ما پروانه و بلبل بود

او جلوه هر خوبی او قدرت ناظم بود

یادش به دل و لطفش پیوسته گرامی باد

شوریده دل ما را او قدرت ناظم بود

ایشان دیگر از زنده ماندن من ناامید شده بود و در سرودش به آن اشاره نموده بود. در اسارت شاعرانی بودند که اشعاری می سرودند و در اختیار بچه ها قرار می دادند و با یاری هم هر کس با هر هنری که داشت جشن هایی مثل بیست و دوم بهمن و اعیاد دیگر را جشن می گرفتیم.

cicagraphic.ir: مجله گرافیک | همه چیز درباره طراحی بصری و گرافیکی

cruisero.ir: کشتی کروز، نمایندگی کشتی کروز ایران، MSC، تور نوروز، بهار، تابستان، پاییز، زمستان کشتی کروز

منبع: خبرگزاری پانا
انتشار: 2 آذر 1400 بروزرسانی: 2 آذر 1400 گردآورنده: mahsanblog.ir شناسه مطلب: 84938

به "ماجرای شعر سرودن برای یک اسیر ضربه مغزی" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "ماجرای شعر سرودن برای یک اسیر ضربه مغزی"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید